مدح و مناجات با امام زین العابدین علیه السلام
رهـبـر آزادگـان آقـا سـلامت میکـنیم سیدِ سجـاد درکِ این پـیـامت میکـنیم ما تـأسّی بر تو و راه امـامت میکـنیم تا قـیامت اقـتدا بر این قـیامت میکنیم درسهایی که گرفتیم از صحیفه یک کلام شیعه یعنی گاه شمشیرش به کف، گه در نیام شیـعه یعنی ذوالفـقـار آخته در انقلاب شیعه یعنی عـاشق دلباخته بر بوتراب شیعه یعنی سوی میدان تاخته تا فتحِ ناب شیعه یعنی روحِ خود را ساخته پای رکاب شیعه قرآن را قرائت با ولایت میکند کِی ز اوراقِ سرِ نیزه حـمایت میکند ای سِلاح مُحکمت، حال بکای حضرتت شیعه باید درس گیرد از دعای حضرتت شد شکستِ دشمنان با گریههای حضرتت میکند این اشک ما را آشنای حضرتت انقلاب اشک را رهبر علی بن الحسین تا ابد اسـلام را یـاور عـلی بن الحسین ای زبـور آل احـمد لالههـای دست تو ای دعـاهای گرفـتاران عـالم مست تو ای تمام هشت دلبندِ حسین پیـوست تو وی تـمام دین و آئینِ بـشر پا بست تو عرشِ رحمان ایستاده با دعایت روی پا آسـمان هم ایـسـتاده با ولایت روی پـا کیستی ای آفـریـنش عـاشق تکـریم تو کیستی ای شرع و قانونِ خدا تسلیم تو کیستی ای کعبه، صبح و شام در تعظیم تو کـیستی ای جانِ جمله أولیاء تـقـدیم تو بیتو خِلقت روی پای خویش کِی میایستد بیتو عالم از برای خویش کِی میایستد ما که ابـعـادِ سـجـایای تو را نشناختیم گـنـج های زیر پاهـای تو را نشناخـتیم ما که أسرار مصلای تو را نشناخـتیم پـاسـخ حـلِ مـعـمـای تو را نشناخـتـیم گر نـبودی تو، قـیامِ کـربـلا باقی نبود روضههای کشتههای نیـنوا باقی نبود آری آری این تو هـستی آشنای کربلا یـادگار اهـل بیت و خـیـمههای کـربلا با تو بر پا ماند اصلا ماجـرای کربلا روز و شب ماندی حزین و مبتلای کربلا تا قیامت بسته بود این راه اگر راهت نبود کربلا در کربلا می ماند اگر آهت نبود آه از درد و بـلایت یا امـام الساجـدین اشکـهـا إهـدا برایت یا امام الساجـدین سر نهاده پیـش پایت یا امام الساجدین جان دهیم از غصههایت یا امام الساجدین کربلا تا شام را، تا پای جان پیمودهای راه را در زیر زنجیرِ گِران پیمودهای عمهها را دیدهای در زیر زنجیر گِران کشتهها را دیدهای عریان و بی سر ناگهان رأس ها را دیدهای بر روی نیزه خون چکان کودکان را دیدهای با گریه سرگردان، دَوان با اسیران گه به رندان، گه به ویران رفتهای گه میان مجلسِ دشمن پریشان رفتهای مجلس نامحرمان کار شما دشوار بود با وجود اینکه احـوال شما بیـمـار بود خـطبههای آتـشـینت، تیـر بر کفار بود دیـدۀ رأس بـریـده نـاظـرِ أغــیـار بود وای از آندم که دیدی درد و غم بسیار شد با کنیزک خواندنِ خواهر، نگاهت تار شد در دعـاهای صحـیفه، لابـلای گریهها گـفـتهای از ماجـرای دردناکِ خـندهها گفتهای از روضهها و گفتهای از نوحهها گـفـتـهای از آستـین پـارۀ این عـمـهها وای از بیحرمتی، ای وای از بییاوری وای از خیره سرانِ لشگری و کشوری وای از بزم شراب و وای از چشم پُر آب وای از رأس بریده، وای از قلب کباب وای از چوب و لب و دندان و احوالِ خراب وای از حال رقیه، وای از حال رباب از نواهای رقیه، ریخت آن مجلس بهم از تقلّای ربابه، ریخت آن مجلس بهم |